رمان سوکوکو _ پارت 2

هوای تو🕯💫✨>>>

#پارت2🍋‍🟩🌱
~•~•~•2•~•~•~

["ویو چویا °تو مافيا"]

الان دو هفته اس که دنبال موری سانیم و هنوز اثری ازش نیست نامه ای که روی میزش بود هنوز دست نخورده س برای من نوشته... چیز عجیبی نیست احتمالا نوشته که بعد از اون من رئیس بشم و از مافيا محافظت کنم ولی طبق رسومات باید دقیقا تا 10 روز بعد صبر کنیم و بعد رئيس بعدی رو جایگزین کنیم ولی من هنوزم امیدوارم _میدونم پیدا میشه، باید اینجوری باشه... من نمیتونم همچین چیزی رو قبول کنم.... موری سان وصیت نامه ش رو روی میز گذاشته بود یعنی میدونسته که قراره یه اتفاقی بیوفته... ما هنوز نمیدونم زندست یا مرده تو کشوره یا خارج یا حتی اگه دزدیده شده دست کدوم سازمانه..... همه چیز خیلی پیچ در پیچ شده
___

امروز صبح روز دهمه و خبری از موری سان نیست... کسی هنوز متوجه غیب شدنش نشده به جز مدیرای اجرایی و یه سری از اعضا. یه دست کت و شلوار مشکی ساده انتخاب میکنم و بی توجه به کلاهم از خونه بیرون میرم همین که اومدم ماشینو روشن کنم یاد دازای افتادم... نمیدونم چرا ولی یهو قیافش جلوی افکاراتم نقش بست... آه مرتیکه عوضی

بعد از یک ساعت به در مافیا رسیدم وارد شدم و آماده سخنرانی بزرگی برای تمام اعضا شدم سخت بود گفتنش ولی امروز باید به همه اعلام میکردم که موری سان مفقود شده... سمت اتاق'ش رفتم و وصیت نامه رو از تو گاوصندوقی که فقط خودم و موری سان رمزشو داشتیم در آوردم.

اینو خیلی وقت پیش نوشته بود دیگه؟ آره احتمالا... وقتی که من ماموریت بودم و مامورا اول صبح اومدن سرکار دیده بودن که این نامه روی میز موری سان بوده... یعنی چیزی میدونسته که از گاوصندوق در آورده و گذاشته بوده رو میز؟؟؟ شایدم دزدیده شده و اونایی که دزدیده بودنش اینو رو میزش گذاشتر ولی فقط من و موری سان رمز گاوصندوق اصلی که اینجور چیزا توش قرار میگیرن رو داشتم...

محتوای نامه:

ناکاهارا چویا سلام؛ احتمالا الان که این نامه رو میخونی 10 روز از مرگم گذشته...( موری این نامه رو خیلی وقت پیش نوشته و از مفقود شدنش خبر نداشته واسه همین نوشته مرگ) خبر نه چندان خوشی برات دارم همونطور که حدسش رو میزنی بعد از من نوبت توعه که وظیفه عظیم ریاست رو به عهده بگیری امیدوارم موفق باشی و به خوبی بتونی مسیر پورت_مافیا رو پیش ببری... اما یقین دارم که این کار به تنهایی بار بزرگی به دوش توعه پس هر جوری شده از دازای کمک بگیر... میدونم با خوندن بخش آخر جمله ابروهات از تعجب بالا پریده ولی درست فهمیدی من میخوام هر دوی شما توی مافیا سهیم باشید. پس حتما حتما ازش بخواه که به مافیا برگرده با آرزوی موفقیت برای هر دوی شما...

اوگای موری [امضا و اثر انگشت]

تحليل حرفاش واسم سخت بود هر چی فکر میکردم سخت تر هم میشد. بعد از اینکه دازای بهمون خیانت کرد فقط همون اوایل که داشتیم دنبالش میگشتیم ازش حرف میزد دیگه هیچ حرفی ازش نزد هیچ انتظاری نداشتم که یهو همچین حرفی بزنه سعی کردم بیشتر به یاد بیارم یه ساعت دیگه جلسه داشتم باید خبرشو به همه میدادم ولی چجوری همچین حرفی رو بگم؟؟؟

اصلا میشد یهو بگم خب عزیزان بعد مفقود شدن موری سان دازای که یه خیانت کاره قراره بشه رئیس....

هنگ کرده بودم. سعی کردم یکم زمان بخرم تا با دازای حرف بزنم... حتما قبول نمیکنه... آره اون دیگه نمیاد مافیا و آدم خوبی شده...
_____________________________________________
شرط پارت بعد: 15 ریکت (کامنتم بزارید دیگههه🤌🏻)
دیدگاه ها (۱۲)

رمان سوکوکو_پارت 3

رمان سوکوکو _ پارت 4

رمان سوکوکو _ پارت 1

قراره رمان سوکوکو بنویسم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط